خواستم تو اولین پستم بگم که چی شد انقدر به سفر علاقه پیدا کردم
راستش دقیقشو بگمنمیدونم از چه سالی بود که فهمیدم من فقط آدم سفرم و من اصلا به درد کاری جز سفر رفتن نمیخورم و تمام آرامشی که همیشه دنبالش بودم تو سفر دارم .
الان با خودتون میگید لابد چون اجتماع گریزم و این حرفا، اما باید بگم من خیلی اجتماعیم و عاشق مهمونی و دوره همی هم هستم
و جالب بدونید من از اینکه تو خونه آشپزی کنم هیچ وقت لذت نمیبرم .
اما آخ نگم براتون که کافی فقط ۱ املت (نگفتم نیمرو، چون تا حالا نیمرو نخوردم تو طبیعت) تو طبیعت درست کنم ۱ جور ازش لذت میبرم که انگار دارم چیکار میکنم و به همین علت عاشق آشپزی در طبیعتم و خیلی چیز هام تا حالا پختم تو طبیعت
نگم از چیزای دیگش مثل خوابیدن تو کیسه خواب زیر آسمون پر ستاره و خوردن چای اتیشی و دیگه جونم براتون بگه هر کار دیگه ای که فکر کنید.
خلاصه این بود که بعد از یک زمانی همه لذت من از زندگی شد طبیعت گردی .
و میتونم بگم این طبیعت گردی تبدیل به لایف استایل داره میشه برام جوری که تمام کارها و اهداف من برای رسیدن به این لایف استایل شده.
امیدوارم که از خوندن تجارب سفر من خوشتون بیاد.
درباره این سایت